ghasedhonar
نوشته شده در تاريخ 20 مرداد 1387برچسب:, توسط آرش ریحانی نژادمینابی |
 
9 تیر 1388
 

پژوهشی درباب جنبش ها و افراد تاثیر گذار در تئاتر پست مدرن

 

مقدمه
پرداخت و پژوهش درباره مبحث تئاتر پست مدرن  بسیار سخت و مانند خود مبحث پست مدرنیسم پیچیده و طاقت فرساست زیرا هر اندیشمند، هنرمند و تاریخ شناس از این دوران تعریفی متفاوت ارائه داده و بنابر این تعاریف هر منبع دیدگاه خاص خود را دارد. در تئاتر پست مدرن به مانند دوران مدرن جنبش ها و اشخاص گوناگونی پا به عرصه ظهور گذاشتند اما تفاوت این دو دوران بحثی است عمیق و در هر حوزه قابل بررسی؛ بنابر این فرض بر این گذاشته می شود كه خواننده این پژوهش دوران مدرن و تفاوتهایش با پست مدرن را می شناسد كه حال به صورت خاص می خواهد با تئاتر و پست مدرن مواجه شود. برای شناخت تئاتر پست مدرن نخست از بحث پساساختارگرایی آغاز می كنیم.

 

پست مدرن و  پسا ساختارگرایی
اسكار براكت  در بخشی كه پست مدرن و تاثیر آن بر تئاتر را توضیح می دهد نخست به پساساختارگرایی اشاره می كند و آن را به عنوان تقویت گر پست مدرنیسم می نامد:
پساساختارگرا جدل می كرد كه نمی توان بدون زبان درباره هیچ موضوعی اندیشه كرد و این زبان است كه آگاهی و تفكر را میسر می سازد.بعلاوه بر آن بود كه معنا هرگز به طور كامل تحقق نمی یابد زیرا در فرآیند ارتباط كلامی است كه همواره آنچه مربوط به گذشته است توسط آنچه در پیش روی ماست تعدیل می یابند.مكتب آن ها حتی اظهار نظرها و مقوله ها را مورد بی اعتنایی قرار می دهد؛ بنابر این همواره معانی اضافی یا مستتر در معنا كنار گذاشته می شد و اگر بنا بود به ضمایم یك معنا بپردازیم لازم می آمدتا تناسب آن با اظهار نظر اولیه یا محدودیت های مقوله را مورد سئوال قرار دهیم و به یك تعریف و تعدیل تازه ای برسیم، و از آنجا سر از زنجیره ای از تعاریف جدید و معانی متفاوت و تعدیل های بی پایان در آوریم. این فرآیند تعدیل و تعریف ها در نهایت به عنوان ساختار شكنی شناخته شد.
براكت ساختار شكنی و بحث زبان را در تئاتر پست مدرن بسیار تاثیر گذار می داند و بر این اساس به ویژگی های تئاتر پست مدرن كه در واقع ویژگی هنر پست مدرن نیز هست، می پردازد.

 


تئاتر پست مدرن
اسكار براكت هنگامی كه می خواهد به تاریخ پست مدرن در تئاتر بپردازد اینگونه آغاز می كند:
مهم ترین اتفاقی كه پس از 1968 در تئاتر افتاد مشتی ایده و عمل بود كه در زیر مجموعه  پسامدرنیسم قرار گرفتند كه بر چسب دقیقی نبود اما وجه شاخص آن فاصله گرفتن فراوان از مدرنیسم بود.
و در ادامه مدرنیسم را شرح می دهد تا بتواند تمایز این دو را آشكار تر كند:
تحت عنوان مدرنیسم سبك های متنوعی شكوفا شده بودند كه در بطن آنها معمولا هنرمند به گونه ای از وحدت می اندیشید  كه به شكلی  پیوسته به مجموعه ی جریان رایج هنری تكیه داشت. در این انگاره حتی اگر عناصر متفرقی رخ می نمود، سر انجام خود را با یك كلیت و تمامیت هماهنگ می كرد.
براكت با این تعریف تمایز نخستین و البته اساسی مدرنیسم و پسا مدرنیسم را مطرح می كند كه تفاوتی است بین وحدت و كثرت در آثار این دو جریان  و در ادامه به خود پسا مدرنیسم می پردازد:
پسا مدرنیست ها اهمیتی به عدم تداوم و پیوستگی اثر نمی دادند. آنها در واقع به این تفرق یا ناهمخوانی میدان می دادند و آن را پنهان نمی كردند ، به این معنی كه این حالات و سبك هایی را كه پیش از این ناهمخوان و بی تداوم شناخته می شد در كنار هم قرار می دادند. آن ها هماهنگی میان مقوله هایی را كه تحت لوای مدرنیسم ارج نهاده می شد از هم پاشیدند؛ از جمله تفاوت های میان جنسیت ها ، هنرها، فرهنگ ها ، اشكال نمایشی و شیوه های اجرایی.
پس از تعریفی كلی كه از قیاس تمایزات بین دو جریان مدرنیسم و پسا مدرنیسم به دست آمد براكت به جریان كلی پسامدرنیسم كه انشعابات فراوانی به تئاتر در این دوران هم دارد می پردازد و می نویسد:
هنر پسامدرن غالبا انعكاسی بود و توجه را به این حقیقت جلب می كرد كه چیزی ساخته شده است و این كه چگونه ساخته شده است. در این هنر امكان داشت به آثار دیگر حتی تا حد افراط ارجاع داده شود و بر آن بود هنر عام و هنر متشخص را ارزش یكسانی بدهد و آن ها را در هم آمیزد.
این سخن براكت مانند مبحثی جامعه شناختی  است كه در عرضی شدن هنر پست مدرن مطرح می شود و این هنر را به دلیل در هم آمیزی عام و خاص عرضی می داند و آن را مقابل رشد طولی هنر مدرن قرار می دهد.
در میان نظریه های هنری كه مربوط به تئاتر پسا مدرن می شود  ایهاب حسن  را باید با كتاب  قطع عضو اورفه:  به سوی پست مدرن معرفی كرد كه پست مدرن را اینگونه تعریف می كند:
پست مدرن به سوی فرمهای باز، آرزو مندانه، بازیگوشانه، منفصل ، آواره یا نامتعین، گفتمانی مبتنی بر قطعات ، ایدئو لوژی گسست، اراده معطوف به عدم ساختن و توسل به سكوت تغییر جهت می دهد و با وجود تمام این تضاد ها و واقعیات ناسازگار خود آنها را به طور ضمنی بیان می كند.
این اشارات ایهاب حسن همان ویژگی هایی را متذكر می شود كه براكت در كتاب خود به آنها پرداخته بود و می توان این دو تعریف را همسو و مشترك نامید اما جان ویتمور در كتاب كارگردانی تئاتر پست مدرن با اشاره به تعریف ایهاب حسن، دستیابی به تعریفی دقیق از پست مدرنیسم را دشوار می خواند و خود برای اولین قدم  اینگونه به شرح پست مدرن و تئاتر اشاره می كند:
ریچارد فورمن، پیتر بروك، یرژی گروتوفسكی، خوان آكالایتیس، رابرت ویلسون، الیزابت لكامپت، پیتر سلارز، ژوزف اسووبودا، آندره سربن، آرین منوشكین و مارتا كلارك از جمله كارگردان های غربی هستند كه تئاتر را به گوناگونی شیوه ها و سیستم های ارتباطی آن تجربه كرده اند.... همه كارگردان های بالا و كسانی كه آثار آنها در ادامه بررسی می شود، لزوما پست مدرن نیستند؛ اما تلاش آنها در این عرصه یا بر توسعه تئاتر پست مدرن تاثیر گذاشته است و یا آثارشان اشتراكات و مشابهت هایی با آثار كارگردان هایی دارد كه به عنوان جدی ترین هنرمندان این سبك شهرت یافته‌اند.
در بخش دوم با توجه به كلیت ویژگی های تئاتر پست مدرن به شرح اختصاری ازعملكردهای 2 فرد تاثیر گذار در این دوران خواهیم پرداخت...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.